افزایش عملکرد مغز یا «در جریان» بودن همان سطح فکری است که در آن حالت ،مغز شما بهترین و بهره‌ورترین عملکردش را دارد. 

اگر کارآفرین هستید احتمالا در کسب و کارتان کارمندانی دارید که عملکر آنها در کار شما به شدت تاثیر گذار است. از همه مهم تر شما و شرایط ذهنی شما بیشترین تاثیر را برای بهبود سیستم و عملکرد کسب و کارتان دارد.

شما برای اینکه عملکرد مغزتان را بالا ببرید باید تغییراتی در نوع مواد و واکنش های شیمیایی مغزتان اعمال کنید!

خب نترسید… !
قرار نیست شوک الکتریکی، مواد شیمیایی و یا عمل جراحی انجام بدید.
شما فقط نیاز به یک محیط خوب دارید تا ذهن شما را تشویق کند پیوسته در شرایط موفق با عملکرد بالا باقی بماند. (چیزی که قرار است به شما در این مقاله بگویم)

استیو کاتلر نویسنده کتاب پرفروش: «ظهور ابرانسان: چطور به صورت علمی بهترین عملکردمان را داشته باشیم» تمام آنچه را که در زندگی لازم دارید تا شرایط ذهنی تان و کارایی مغزتان در بهترین حالت و عملکرد قرار بگیرد را در کتابش شرح داده.

کاتلر معتقد است ذهن شما باید «در جریان» یا In Flow باشد تا بتوانید بهترین تصمیم ها را بگیرید و بهترین عملکرد را ناخودآگاه داشته باشید.

طوری که تمام حواس شما متمرکز بر کارتان است. گویی مهم ترین کاری است که باید انجام دهید.

برای اینکه ذهن شما «در جریان» باشد باید سِیلی از ۵ ماده شیمیایی به درون مغزتان راه یابد تا تمرکزتان افزایش یابد.

احساس درد و خستگی تان کمتر شود، دیدتان بهتر شود و احساس خوبی داشته باشید.

اما این مواد شیمیایی را نمیتوانید با نوشیدن یک نوشیدنی انرژی زا و یا خوردن قرص و دارو بدست آورید. بلکه تماما بستگی به محیط روانی، افرادی که با آنها در معاشرت هستید، میزان نیاز به خلاقیت و مهم تر از همه اهدافتان دارد.

کاتلر آزمایشی انجام داد و آنرا در مجله Harvard Business Review منتشر کرد.

او راه های افزایش کارایی مغزی را که کشف کرده بود در ۲۰ شرکت مختلف آزمایش کرد و چنین نتیجه گرفت :

اگر با استفاده از این روش ها تنها ۲۰% عملکرد مغز بهتر شود،سودآوری شرکت ها و کسب و کار ها تا ۵۰% افزایش می یابد !

اما چطور عملکرد مغزمان را افزایش دهیم؟

کافیست به تصویه‌های استیو کاتلر که در زیر شرح داده شده عمل کنید :

 تکنیک اول: پیامد ها را خلق کنید.


یکی از اهداف پدیده «در جریان» بودن، ایجاد پیامدهای شدید است.
کاتلر ایده اش را چنین توضیح میدهد : “جریان” بدنبال تمرکز است و پیامدهای کاری که میکنیم معمولا بیشترینِ سهم تصاحب توجه‌مان را دارد.

برای مثال : ورزشکاران ورزش‌های خطرناک در شرایطی که کمتر فرصت برای فکر کردن دارند، به طریقی عجیب از بهترین عملکرد مغزشان بهره می‌برند. ریسک کردن آنها باعث می‌شود که مغزشان به صورت ناخودآگاه تمام توجه خود را به پیامدهای کاری که انجام می‌دهند، بیاورند.

در محل کار، ریسک‌ها میتوانند از دسته فکری، خلاقیتی، اجتماعی و یا احساسی باشند.

برای مثال: در کسب و کارها رهبران بیشتر درگیر ریسک های احساسی هستند و این ریسک کردن باعث میشود تمام توجه مغزشان ناخودآگاه به سمت پیامدهای آن ریسک معطوف شود و اینگونه است که رهبری که بیشتری ریسک ها را انجام میدهد از بهترین عملکرد مغزش نسبت به افراد دیگر در کسب و کار استفاده میکند.

و البته کارمندانی که سطح عملکرد ضعیفی دارند به علت نداشتن فضا برای ریسک کردن است.
به عبارتی دیگر کارمندانی که کمتر فضای خطا کردن دارند معمولا ریسک نمی کنند و در نتیجه از حداکثر کارایی مغزشان نیز استفاده نمیکنند.

امکان شکست خوردن یکی از موهبت هایی است که باعث افزایش عملکرد مغزتان میشود. البته اگر ریسک ها سنجیده شده باشند.

 تکنیک دوم: بین خستگی اضطراب تعادل ایجاد کنید.


یکی از مقیاس های روانشناسی نسبت چالش/مهارت است. توجه معمولا معطوف به فعالیتی و چالشی میشود که ارتباط نزدیکی با مهارت هایتان دارد.

اگر چالش بزرگی باشد، ترس باعث میشود توجه بیشتری معطوف آن شود.(توصیه میکنم مقاله «۳۰ روز وقت بگذارید و این کارها را انجام دهید تا شگفت انگیز شوید» را حتما مطالعه کنید)

اگر چالش به شدت آسان باشد کمتر به آن توجه میکنیم.

“جریان” هنگامی پدیدار می‌شود که یک تعادل بین دو نقطه احساسی، یعنی خستگی و اضطراب، بروز می‌کند. زمانی که چالش به حدی سخت است که موجب احساس خستگی و اضطراب می‌شویم، اما هنوز قادر به حل آن هستیم و چالش به اندازه‌ای سخت و شدید نیست که باعث شود زیر بار آن له شویم.

یک مثال بارز این تعادل شب قبل امتحان است ! اکثرا عملکرد مغزی ما در شب قبل امتحان با وجود خستگی فکری به‌علاوه اضطراب امتحان روز بعد، بهتر از چند روز قبل ما میشود.

برای اینکه بتوانید از این “جریان” استفاده کنید چالش ها باید جدید، متفاوت و همخوان با مهارت هایتان باشد.

 تکنیک سوم: هُل بدید


کارمندان شما نیاز دارند پیوسته کسی آنها را هل بدهد (و البته شما هم) شما باید مقدار کمی بیشتر از توانایی کارمندانتان آنها را با چالش هایی روبرو کنید.

اما چالش ها نباید آنقدر زیاد باشند که باعث شوند کارمندان نتوانند آنرا پیش ببرند و از آن رد شود. نباید زیاد ساده هم باشند که کارمندانتان نیاز به انگیزه و شخصی که آنها را هلدهد(مانند رئیس شان) نباشند.

شما و کارمندانتان برای پیشرفت و البته استفاده از بهترین عملکرد مغزتان نباید خیلی راحت با مشکلات دست و پنجه نرم کنید. مشکلات باید واقعا چالش برانگیز باشند.

باید در راهِ حلِ آنها خسته شوید،مضطرب باشید، احتمال خطا داشته باشید و مهم تر از همه خودتان را برای پیشبرد کارتان هل بدید. پس یکی از مشخصه های چالش های خوب این است که فرد برای مواجه با آنها احساس راحتی نمیکند و البته نباید دلیل فرار از آن باشد.